سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چرا استارت اپ؟

استارت‌آپ‌ها علی‌رغم کوچک بودن و منحصر به حوزه خاصی از تولیدات یا خدمات بودن به دلیل کثرت تعدادشان در آینده بخش بزرگی از گردش مالی اقتصادی در دنیا را به خود اختصاص خواهند داد. نگاه کوتاه و اجمالی به استارتاپ های اروپایی و آمریکایی که در 10 سال گذشته پا گرفته اند و رشد کرده اند، این مهم را خیلی واضح نشان می دهد.راه‌اندازی یک سازمان جدید اعم از یک استارت‌آپ مبتنی بر فناوری، یک کسب و کار کوچک و یا بخشی از یک شرکت بزرگ، با ریسک‌ها و اتفاقات پیش‌بینی نشده‌ای همراه بوده و شکست یا موفقیت آن به عوامل بسیاری وابسته است. بر اساس دستورالعملی که در چندین دهه گذشته بکار گرفته شده است، روش کار به این صورت است: «طرح کسب و کار را بنویسید، آن را به سرمایه‌گذاران مختلف ارائه دهید، تیم لازم برای توسعه ایده را شکل دهید، محصول خود را معرفی نمایید و در نهایت، با تمام توان، فروش آن را آغاز کنید.»

 Ù?تÛ?جÙ? تصÙ?Û?رÛ? براÛ? Ú?را استارت اپ


 -جان بیگز

میل به خلق کردن، احساسیه که سرکوبش سخته. از وقتی یادم میاد، تمام عمر این حس رو داشتم. اینو از کارایی که کردم میشه فهمید. از کتاب های کمیک که با همکلاسیم،ریک، درست میکردم گرفته تا کتاب هایی که نوشتم و پروژه هایی که طی سالها انجام دادم. الان دیگه کارهای انلاین و باارزش اسون تر شده و از یه جنبه هایی هم سخت تر شده. سال گذشته بعد از تعطیل کردن یه استارتاپ، تصمیم گرفتم کار انلاین دیگه ای رو به نام Jaywalk، با تیم جدیدی اغاز کنم.

اولین کار استارتاپ من، برام تجربه ی اموزنده و عمیقی بود. چیزهایی درمورد کارافرینی اموختم. پستی بلندی ها (البته بیشتر پستی ها)، پرورش و درنهایت بستن یک شرکت رو تجربه کردم. به چشم خودم دیدم که بعضی از روابط دوستیم بخاطر فشار ناشی از ارزو پروری، کمرنگ شدند بعضیاشونم بهم خوردند.  شاهد از بین رفتن رویام بودم.

وضعیت مضخرفی بود.

بهرحال، خیال میکردم خاصم. مدتها درمورد استارتاپ نوشته بودم و کاملا پرت بودم و اصلا حواسم نبود که ادما برای تحقق ارزوها ، باید چه دردها و سختی هایی رو متحمل بشن. البته علم اکادمیکش رو داشتم مثلا درمورد دایره ی سرمایه، فرشتگان کسب و کار، پیشرفت و توسعه و نیروی رسانه میدونستم ولی درواقع نمیدونستم در عمل اینها چطورند.  امیدوارم که این مسئله درموردم تغییر کرده باشه و الان دست کم دیدگاه هوشمندانه تری به اینده داشته باشم.

نشریاتی که درمورد تکنولوژی هستند موجب شدند که استارتاپ ها خیلی خفن بنظر بیان. شما با دوستاتون بیرون میرید، یه کد نویسی کوچیک میکنید و پولی به جیب میزنید. شما با خوردن یه غذای ساده و گوش دادن اهنگ متال  دووم میارید و هیچیتون نمیشه. مثل قهرمان یه فیلم اکشن که از هلیکوپتر درحال انفجار دور میشه.

ولی حقیقت خیلی جالب تره. اول اینکه میانگین سن بیشتر بنیان گذاران استارتاپ امریکا، 39 ساله. اینروزا ما بیشتر، از موسس های جوان سراسر دنیا چیزی میشنویم و کمتر پیش میاد از موسس های باتجربه و دنیا دیده ای بشنویم که ایده شون تغییری در صنعت ایجاد کرده باشه. بهترین بنیانگذاران استارتاپ به خودی خود متوقف نمیشن. پیشرفت میکنن. پیامد اون پیشرفت توقفه.

 

خلق و ساخت چیزهای مختلف، موجب شد من دلسوزتر بشم. قبلا عادت داشتم هرجا میرفتم به بقیه میگفتم که کاراشونو ول کنن از شغلشون استعفا بدن تا بتونن یسری کارای دیگه انجام بدن، سریع تر پیش برن و پیشرفت کنن. ولی دیگه اینطور نیستم. من ارزش مشاغل فرعی و اهمیت تحقیق و برنامه ریزی رو درک کردم. همچنین دریافتم که چقدر احتمال پیروزی استارتاپ ها کمه و به نوبه ی خودم سعی میکنم غم و اندوه یه بنیانگذار تازه کار توی یه شهر دور افتاده رو، که داره مثل من، میفهمه که دنیا چقدر سرد و بی احساسه و چقدر نسبت به ایده ش بی علاقه ست، التیام ببخشم. این انتظار پیشرفته که موجب میشه شما جدال ها، شکست ها و سکوت گوش خراش رو تحمل کنید.

من متوجه خطرات و مزایای سرمایه گذاری خطر پذیر هستم. اینکه بعضی ها بخاطر خودکفایی در کسب و کار افتخار و غرور دارند و اینکه چقدر روحیه ی بنیانگذاری در شهر ها و شهرستان های کوچک حائز اهمیته. من درک میکنم که چرا مردم به این فرایند به عنوان برگ برنده و شانس نگاه میکنند. وقتی به جاهای مختلف سر میزنم و با بنیانگذاران استارتاپ اشنا میشم، سعی میکنم مهربون تر باشم ، کمکشون کنم و دست کمشون نگیرم. درنهایت عمق این شعر رو درک کردم:

بنی ادم اعضای یکدیگرند که در افرینش ز یک گوهرند.

من واقعا خوش شانسم که افراد باهوشی رو کنارم دارم. اخرین استارتاپ ما، Jaywalk، موجب شد دوباره برگردم و با ریچ کار کنم. ریچ دوست و همکار دیرینه ام هست که باهم در اولین استارتاپم کار میکردیم. ما همچنین یه تیم قوی و مصمم، در شتابدهنده ای واقع در Boulder از Boomtown داریم. همچنین ما درحال ساخت تیم dev و UX خودمون هستیم تا اپی بسازیم که بتونید قدم بزنید و توی محله تون چیزهای جدید کشف کنید. این کار به چند دلیل برای من خیلی عزیزه. مثلا غیر ممکنه من بتونم بچه هامو به بهونه ی پارک رفتن ببرم برای قدم زنی. ولی اگه بهشون بگم تو راه برگشت براشون کوکی میخرم، کار خیلی اسونتر میشه. ما میخوایم ادمارو از زندگی پشت کامپیوتریشون جدا کنیم و به دنیای واقعی برگردونیم.

سال گذشته یه سخنرانی داشتم و درمورد احساسم بعد از شکست اولین استارتاپم صحبت کردم. اسم اون سخنرانی (This is fine) بود و براساس یه کمیک درمورد سگی در کلبه ی قهوه ی اتشین بود. تمرکزم بر این نقل قول بود :

"زندگی ات را روی اتش بنا کن. به دنبال افرادی باش اتشت را شعله ور میکنند." -رومی

این نقل قول واقعا درگیرم کرد. واقعا حرف مفهومی و عجیبی بود. تو اون اوضاع افسردگی بعد از شکستم، فکر کردم این نقل قول برام یه هشداره. اینکه زندگیتو روی اتیش بساز و بشین نگاه کن چه اتفاقی میفته لعنتی. من دقیقا همین کارو کردم. یه شغل تمام وقت و عالی رو ول کردم، خانوادمو به خطر انداختم و رابطمو با ادماییکه دوسشون داشتم خراب کردم. و حالا رومی اینجا به من میگه اتیش هیزمو بیشترش کنم. فکر میکردم منظورش اینه که دشمناتو از رو اینکه چطور به اتیشت دامن میزنن بشناس. ولی در اشتباه بودم.

من متوجه شدم که منظور این حرف یچیز کاملا متفاوتیه. منظورش این بود که تو باید اشخاص درستی رو پیدا کنی که موجب رشد و پیشرفتت بشن و کمکت کنن از ماجراجوییت نهایت استفاده رو ببری. تو باید ادمایی رو پیدا کنی که اتفاقا اتیشتو شعله ور تر کنن. ادماییکه کمکت میکنن شعله های روشن تر و پرفروغ تر داشته باشی نه اوناییکه موجب میشن سریعتر بسوزی و نابود بشی.

من اون افراد رو از میان خانوادم،دوستانم و جامعه ی انلاینم پیدا کردم. این افراد رو از ادمایی توی شتابدهنده پیدا کردم که خطر کردند و روی تیم ما سرمایه گذاری کردند. ادمایی که باهاشون چیزای مختلفی ساختم. 

من دو دهه ی اخیر زندگیمو درحال نوشتن یه گوشه توی تنهایی گذروندم. ساختن برای من همیشه یه کوشش و تلاش در تنهایی و انزوا بوده. اون رفقا کمکم کردن بالاخره از لاک خودم در بیام و این شد که شروع کردم به ساختن ،اینبار همراه با دیگران. و این همون تلاش و خلاقیت در همراهی با دیگرانه که نشون میده ما گونه ی بشر هستیم. دوستان من شعله های من رو برافراشته نکردند تا منو بسوزونند و نابودم کنند. بلکه اونهارو شعله ور کردند تا در تاریکی بدرخشم.